صفحه آخر می گذشت از نیمه شب ساعت و من باز سر گرفتم عادت دیرم از آغاز می چکید از روی کاغذ می نوشتم بی تو بارون من مثل خاک خشک و زشتم تا نوشتم گل پر پر شد زمستون دوباره دقیقه ها شد کند و آروم فصل رویاهای آبی هم سر اومد از تو ای گل اگر حتی خبر اومد ناگزیر از یاد تو باز پر گرفتم بی رمق نفرین و ناله سر گرفتم نفرین به این عشق رویای آبی آلوده میلی دیرینه خوابی زرد و زشت و کهنه بودش سقف خونه من یه آسمون کشیدم عاشقونه من فراموش و تو خاموشی و در یاد من همون ماه هوس که دادی بر باد ساعت ها وایستادن از حرکت و بازی تو نمی خوای عشق خامت رو ببازی مست بارونی و رقص اشک و پونه هوس بوی تنت مثل جنون ای بهار رفته از عمر تباهم من یک واژه زیر یک خط سیاهم من ناگزیر و خاموش از پا نشسته بر خاک قفس به خود تنیده از کینه های ناپاک