آدم آهنی فقط چند تا ترانست که می شنوی قبل خواب بیدار می شی می بینی نخورد تکون آب از آب یک سال می نویسم بمون یک لحظه خاموش ببند چشم هات رو آروم از هر چی هست فراموش تو تو شهر ذهن منی ذهن یک آدم آهنی ذهنی پر از صفر و یک و ارقام باور کردنی من از سیاره جنون پناه بردم به این زمین یاد گرفتم از آدم ها ببین ولی نگو همین رو این زمین خاکی هم حرف از بهشت دوباره بود سطل زباله ها پر از نوشته های پاره بود برای من بهشت یک جاست زیر زمین دور از همه جایی که قانونش منم بی اعتراض بی همهمه واسه گریختن از زمین فقط یک راه چاره بود اون ور تر از دره مرگ راهی به یک ستاره بود