زندگی زیر زمین تا بپرم پر ندارم شبم که آخر ندارم تا بمونم تاب ندارم خستم ولی خواب ندارم بوی شیشه تر می آد صدای خاکستر می آد برای من نفس بکش هنوز این از تو بر می آد گم شده آروم و راحت واسه من زنجیر و بندی بگذر از من مثل ساعت که گذشت بیست سال و اندی تو می خوای روی یک کاغذ بنویسی خسته ای از زندگی با یک دل تنگ زندگی کردن با یک سنگ زندگی زیر زمین گاه طاقتم نیست بیش از این آه پشت این عینک تیره هردو زشتند خورشید و ماه زندگی زیر ترانه گفته های بی گمانه آن چه بر من رفته شعله می کشد از تو زبانه تیکه تیکه شکسته هام ببین می ریزن زیر پام نگو خدا دوستم داره من دیگه هیچی نمی خوام من رو تو آغوشت نگیر من دیگه آروم نمی شم نگو خدا دوستم داره من دیگه هیچی نمی گم