خط قرمز با چشم های محکم بسته رهام کردی تو این شهر یک عمر عادتم دادی به نوشیدن این زهر پا فراتر گذاشتم از ممنوع خط قرمز تو طمع نبستم هرگز اما به بهشت هرگز تو تو خشم گرفتی برمن من طعم سخت چشیدم تو جور نوشتی و من مردانه جور کشیدم چشم برنمی دارم از هر چی که گفتی زشت پام نذاشتم اون جا که می گفتی بهشت تو قصه می نوشتی و من هر قصه رو صد بار می خوندم تو چشم هام رو می بستی من تو اون رویاها می موندم برگه های آخر کتاب رو می کندی و من می پرسیدم می گفتی مهم نبودن آخرش تو چشم هات می دیدم تو یادم دادی که تو بودن هرگز پایانی نداری این خط تا وقتی قرمز که پات رو اونورش نذاری