دکتر دکتر دیشب دوباره مریض خوبی شدم همه قرص ها رو خوردم یک آدم چوبی شدم دکتر چرا عروسک غمگین نمی شه گاهی دکتر دارویی بده دکتر بگو یه راهی دکتر دیشب تب کردم انگار چیزایی گفتم صبح یکی ازم پرسید چی اومد سر جفتم فکر می کنم از کشتی به آب افتاده باشم حس می کنم رو تن نهنگ ایستاده باشم فکر می کنم به بوی دریا خو کرده باشم تو شکم نهنگ مرگ آرزو کرده باشم فکر می کنم چیزی رو از یاد برده باشم حس می کنم یک جایی یک روزی مرده باشم دکتر من رو از این جا ببر بیا این پول زندگیم رو بخر دکتر ماهی ها نمی دونن من ماهی نیستم نمی تونم دکتر این نسخه ای که دادی دکتر نگو همه چیز عادی دکتر بگو چم شده چرا ذهنم خالی هیچ احساسی ندارم نگو این که عالی