مجبور نبودی تو مثل من نبودی کارهای سخت نکردی جاهای دور نرفتی چیزهای بد ندیدی تنت بارون نخورده قهرمانت نمرده شبونه بدمستی باد هستیت رو نبرده معشوقه خیالی به آغوش نکشیدی با چشم بسته هر شب خیال رو نبوسیدی خون و اشک و شراب رو تو با هم نچشیدی لازم نشد برگردی لازم نبود برگردی که ثابت کنی مردی لازم نشد بمونی لازم نبود بمونی ثابت کنی می تونی لازم نشد بمیری تا انتقام بگیری تو می کشی هر شب من رو تو ذهنت به حال بد تصویر من تو رویاهات تبدیل شده به یک جسد تو می کشیم فقط چون من هم مثل تو یک آدمم به میوه ممنوعه درخت باغت دست زدم چند تا قرص با یک بغض رو تو با هم نبلعیدی زنده زنده تو گور باورهات نپوسیدی