شطرنج سیزده ساله که بودم کسی رو نمی شناختم که تو بازی شطرنج شاید بهش می باختم فکر می کردم نابغم حس می کردم یک مردم هر بار که با نقشه ای کسی رو مات می کردم شنیده بودم شطرنج رو کامپیوتر ها هست با خودم گفتم چرا حریف رو بدم از دست وقتی که اولین بار به یک رایانه باختم مهره ها رو برای همیشه دور انداختم حتی اگر اون دستگاه بازی رو به من می باخت مدتی بعد یک شرکت نسل برتری می ساخت یاد گرفتم همیشه موجودی باهوش تر هست حتی وقتی از قدرت بی اندازه شدی مست درست وقتی تو بازی یک جای خوب نشستی یک بازی بزرگتر هست که تو جزش هستی این جا جایی برای از خود راضی شدن نیست بازی کردن جز دامی واسه بازی شدن نیست