دانشمند افلاطون که به نوعی پدر فلسفه و اخلاق بود مطلق گرایی جاری در فلسفه را به اخلاقیات نیز تعمیم داد چنان چه در وصیت نامه خود الگوهای مشخصی برای رفتار تعیین کرد و پس از او مرید و شاگرد او ارسطو به اشاعه و تحلیل این چنینی اخلاق به طور بی رحمانه ای ادامه می داد تا جایی که تا پیش از رنسانس جنایات و ظلم های بی اندازه ای به این استنادات صورت گرفت و کلیسا در راس آن قرار داشت امروز پس از گذشت قرن ها هنوز افلاطون ها خوب و بد را مطلق می کنند و هنوز گالیله ها در کلیسا ها ناگزیر از کتمان خود هستند خوانده ام که هر رویدادی در دنیای فیزیک قبلا تصویری در دنیای ذهن بوده خوب که فکر کنیم خواهیم دید که خیلی از کارهای زشتی را که هرگز انجام ندادیم حداقل یک بار به آن فکر کردیم و در دنیای ذهن آن ها را دیده ایم یک سوال می پرسم آیا گناه دیدن این صحنه ها کمتر از انجام دادن آن هاست برای مثال اگر همین الان مجازات قضایی و عذاب وجدان و اخلاقیات و همچنین اعتقادات را از دنیا حذف کنیم و در رسانه ها اعلام کنیم که قتل آزاد است و هیچ گونه مجازات و نکوهشی متوجه قاتلان نیست کسی بر روی این سیاره آواره زنده باقی خواهند ماند آیا کسی زنده خواهند ماند سال ها پس از مطرح شدن انیشتین به خاطر عنوان کردن نسبیت دو شاگرد نخبه او به نام های هایزنبرگ و اهم دو اصل عدم قطعیت و تمامیت را مطرح کردند که امروز فیزیک کوانتوم با بهره گیری از این دو اصل بسیاری از اتفاقات متافیزیک را توضیح می دهد می خواندم که چون برای وجود هر موجودی حداقل یک وجود درک کننده لازم است پس این امکان وجود دارد که وقتی ما از شی ای قافلیم آن شی اصلا وجود ندارد خاطرم آمد که در کودکی به ساعت ها شک داشتم و گاهی برای این که آن ها را غافلگیر کنم ناگهان به آن ها نگاه می کردم بلکه ببینم که در غفلت من مشغول استراحت هستند و امروز می خوانم که در غفلت من آن ها اصلا نیستند در غفلت من آن ها اصلا وجود ندارند می گویند وقتی شاگرد انیشتن این مطالب را بر او آشکار کرد انیشتن یک شب تا صبح را راه می رفت و صبح گفت ترجیح می دادم این طور نبود چون نمی خواهم باور کنم که دنیا با ما تخته نرد بازی می کند