شعبده فرار مردمک ها از چشم تو چشم شدن ها دنبال کردن پا ها لب ها و بدن ها تو این سالن شلوغ و نبودن در امنیت گوشه گیری از جنسیت بودن در اقلیت سندروم بی قراری پا به اطراف یعنی تو خسته ای از مرد حراف حسرت آرزو هات که مدفون شدن تو نای یعنی تو جات این جا نیست یک چیز دیگه می خوای چیزی که تا یادت هست برای اون غم داشتی کسی برای نجات که همیشه کم داشتی راهبه های چشم هات به من بها نمی دن تو کلیسای قلبت به من خدا نمی دن در انتظار منجی که هرگز نیومده و من روبروی تو ناتوان از شعبده کنار پیشخوان بار مشغول تخریب شدن نوشیدن مدام تا لخت و بی تاثیر شدن تو نقاشی هات می آد همه چیز عوض می شه رو زمین نه ولی سهل روی اون کاغذ می شه راهبه های چشم هات به من بها نمی دن تو کلیسای قلبت به من جا نمی دن بی اعتناست نگاهت به ژن های کشت من به چشم تو نمی آد جوجه اردک زشت من